سومین سونوگرافی هفته 33-34
هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 7 ماه و 27 روز و 0 ساعت و 58 دقیقه و 44 ثانیه تو دل مامانشه
سلام عزیز مامانی خوبی؟
امروز یعنی شنبه 7 مرداد نوبت سونوگرافی و دکتر داشتم
ساعت 4:30 که بابایی از سرکار اومد سریع آماده شدمو رفتیم واسه سونو ، فکر میکردم 1 ساعتی اونجا معطل بشیم ولی وقتی رفتیم تو دیدم که هیشکی نیست و سریع رفتیم داخل
خدارو شکر همه چی خوب بودو خیالم از این بابت راحت شد ولی آقای دکتر گفت که بچتون پاهاشو انداخته رو هم هرکاری هم میکنم که باز کنه جنسیتشو ببینم پاهاشو باز نمیکنه انقدر مامانی این دستگاه رو روی دلم فشار داد که دیگه دردم گرفته بود ولی گل پسرمون از الان حیا داره و پاهاشو بسته بودو به هیچ وجه هم باز نمیکرد
ولی آقای دکتر گفت وقتی پسر دیده شده یعنی پسره چون پسر جنسیتش عوض نمیشه ، منم گفتم که 2 بار پیش گفته بودین پسره گفت پس 100 درصد پسره
ولی مامانی کاش پاهاتو باز میکردی تا آقای دکتر 1 بار دیگه میدید
اینم از اطلاعات سونوگرافی
وضعیتت که مثل همیشه سفالیک بود بزرگترین قطر سر جنین 56MM مایع دورت 136 MM ضربان قلب 138
طول استخوان ران 66MM دور شکم 279MM وزنتم 2129 گرم دکتر گفت وزنت عالیه مامانی
وقتی دکتر داشت سونوگرافی میکرد بابایی وایساده بود و همینجوری به مانیتور نگاه میکرد و واسه خودش لبخند میزد وقتی نگاهش میکردم انقدر از حالتی که داشت خندم میگرفت که نگو منم یواشکی میخندیدم بهش ولی اصلا حواسش به من نبود
بعد که بلند شدم بهش گفتم چیزی هم دیدی ؟ میگه نه اصلا مشخص نیست فقط دست و پاهاشو میدیدم که تکون میداد دستهاشم جمع بود قربون دستهای کوچولوت برم مامانی
راستی امروز دکتر صدای قلبتم بلند پخش کرد و بابایی واسه اولین بار صدای قلبتو شنید عزیزم، حالا جالب اینجا بود که بهش گفتم دیدی صدای قلبش چجوریه میگفت ااااا مگه این صدای قلبش بود ؟پس چرا اینجوری بود گفتم خوب واسه اینه که تو آب داره میزنه دیگه بعد کلی باهم خندیدیم
از سونوگرافی هم که اومدیم بیرون من رفتم دکترم که طبقه بالایی بود 1 ساعتی نشستم تا نوبتم شد بعد دکتر گفت که همه چی عالیه و وزنتم خوبه و از حرکات پرسید که گفتم اونم خوبه فشارمو گرفت که 11 روی 6 بود وزنمم 1 کیلو اضافه شده بود، بهش گفتم گاهی خودتو سفت میکنی و حرکت میکنی جوری که بعضی وقتا دردم میاد گفت اگه درد با حرکت باشه اشکالی نداره ولی بازم برام یه قرص نوشت که از زایمان زودرس جلوگیری بشه تازه بهم گفت بر طبق این سونو فعلا که زایمانت طبیعیه یعنی شرایط زایمان طبیعی رو داری
بعدشم که از دکتر اومدم بیرون با بابایی رفتیم خونه کارامونو کردیم بعد افطار با بقیه خانواده رفتیم بیرون که خیلی خوش گذشت ولی من دیگه اصلا طاقت بیرون رفتنهای طولانی رو ندارمدل و کمرم حسابی درد میگیره با اینکه بعضی وقتها دراز میکشم باز هم بدنم درد میگیره واقعا که دوران بارداری اونم 3 ماهه آخر به نظرم سختترین دوران زندگی واسه یه خانومه ، ولی باز خدارو شکر میکنم که این سختی هارو قسمت ما هم کرد چون پایانش شیرینه عسل مامان
بعضی وقتها که بچه هارو میبینم با خودم میگم یعنی منم میتونم یه بچه کوچولو رو بزرگ کنم ؟ یعنی از پسش بر میام؟هنوز که باورم نشده میدونمم تا وقتی که نیومدی تو بغل مامانی باورم نمیشه
خوب عزیزم اینم از امروز
به امید روزهای بهتر واسه من و شما و بابایی
مامان و بابا عاشقتن هومن مامان