هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هومن مامان

20 ماهگی هومن مامانی

سلام عشق قشنگم سلام شیرین زبون مامان قربونت برم پسر گلم  20 ماه از اومدنت به این دنیا گذشت  20 ماه زمان کمی نیست ولی خدایی خیلی زود گذشت  مامان جون کلی اتفاقای مهم و غیر مهم افتاده که هیچیشو نیومدم برات بنویسم  واقعا از این بابت ناراحتم ولی خوب کاریش نمیشه کرد   یه سری کارهاتو نوشتم تو دفتر خاطرات که یادم نره و بیام برات تعریف کنم ولی الان که نگاه میکنم خیلی ازشون گذشته و کلی تغییر کردی و بزرگتر شدی  مامان جون خیلی کارها و حرفات حساب شده است و بامزه حرف میزنی و میفهمی  یعنی کافیه یه چیزیو یه بار ببینی یا بشنوی دیگه از ذهنت پاک نمیشه  از 18 ماهگیت همه چی م...
5 خرداد 1393

اولین پست سال 93

سلام هومن گلی مامان جون به قول خودت چطوری ؟ قربونت برم عزیزم که دیگه واسه خودت مردی شدی  الان 1 سال و 8 ماهته مامانی و میتونم بگم که خیلی بزرگ شدی و شیرین  دیگه یه لحظه دوریتو هم نمیتونم تحمل کنم و جات حسابی خالیه اگه نباشی  میتونم بگم از وقتی که 1 سال و 6 ماهت شد دیگه همه چی میگفتی و همه حرفی میزدی اونم با حساب و کتاب  قشنگ و کامل فعل هارو به کار میبری و حرف میزنی خیلی خیلی هم دقتت زیاده عشقم  یعنی یه چیزی یه جا بشنوی حتی اگه روی صحبت باهاتم نباشه اون چیزو یاد میگیری  ولی خوب تو یه سنی هم هستی که همه جارو میخوای بهم بریزی منم اصلا اعصاب بهم ریختگی و ندارم واسه همین بعضی وقتها خیلی داغون...
15 ارديبهشت 1393

عکسهای 12 تا 13 ماهگی

شیطونک مامان رفتی اون بالا تا لامپو روشن کنی    اینجام داری یه لبخند تحویل مامانی میدی تا دعوات نکنه  ببین چه کارایی میکنی مامانی ؟؟؟؟ وای وای وای اینجا تازه از حموم اومدی بیرون و داری حاضر میشی بریم کرج  اینجام تو ماشینه و پیش سحر نشستی  همچین میری تو حس وقتی عینک میزنی   حسابی خودتو میگیرییییی اینجام کرجه باغ خاله گیتی اون شب که رسیدیم کلی شیطونی کردی تا از خستگی بیهوش شدی  ببین چجوری بیهوش شدی مامانییی هومن در حال بلال خوردن  باز روز از نو روزی از نو    کلی ذوق میکردی عمو حامد میبردت دم آب ولی ...
28 بهمن 1392

14 تا 17 ماهگی عسل مامان

سلام عشق مامانی چطوری پسر گلم ؟ میدونم که مامان خیلی تنبلی هستم که چند ماهی یه بار میام و وبلاگتو آپ میکنم ولی نمیدونم چرا از وقتی که به دنیا اومدی دیگه خیلی حوصله ام به اینجا نمیرسه و زیاد نمیام مخصوصا بخاطر اینکه باید حجم عکسهاتو هم کم بکنم ولی بخاطر ثبت خاطراتت چون میدونم وقتی بزرگ بشی خیلی ارزشمند میشه بازم میام و برات مینویسم هر چند دیر به دیر  خیلی حرف واسه گفتن دارم برات عزیزدلم از آخرین باری که اومدم و برات نوشتم چند ماهی میگذره و حسابس بزرگ شدی عسلم و شیرین زبون معمولا کارهاتو تو دفتر مینویسم که برات تو وبلاگت بازنویسی کنم ولی خیلی چیزارو هم یادم میره  الان که 1 سال و5 ماهت شده دیگه تقریبا همه ...
27 بهمن 1392

نه گفتن به صورت کاملا رسمی !!!!

سلام عشق و زندگی مامانی  قربونت برم عزیزم که روز به روز داری بزرگتر میشی  قبلا که مثلا یه چیزی بهت میگفتیم میخوای گاهی میگفتی آره یا نه ولی امروز قشنگ همراه با حرکت سرت میگی نه  خیلی بامزه میگی نه مامانی  بهت گفتم هومن آب میخوای مامانی سریع سرتو بردی بالا و گفتی نه  بعد غذا بابایی بهت گفت هومن آب میخوای گفتی آره انقدر با باباعلی خندیدیم و قربون صدقت رفتیم که نگو فدات بشم که وقتی کاملا حرف بزنی چقدر شیرین بشی عزیزکم عاشقتیم نفــــــــــــــــــــــــس ...
27 شهريور 1392

تولد 1 سالگی هومن گلی

سلام عشق مامانی الهی بمیرم برات که روز تولدت مریض بودی و اصلا حال نداشتی دائم تب میکردی و منم استامینوفنت میدادم منم یه تولد ساده برات گرفتم تا عکسهاش یادگاری بمونه برات قربونت برم من عزیزم عکسهاتو میذارم ادامه مطلب هومن و امیر حسین امیر حسین ، هومن و هلنا دختر دایی فدات بشم با این مریضیت کلی رقصیدی برامون و دست زدی کادوهای تولدت 1 میلیون تومن پول نقد بود + کادوی بابا علی که یه صندلی ماشین و یه صندلی غذا برات خرید مرسی بابای مهربون ایشااله مامانی سال دیگه که خونمونو ساخته باشیم یه تولد مفصل خونه خودمون برات میگیرم قربون پسر گلم   ...
25 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد