هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

هومن مامان

هفته سی و سوم و ماه رمضان

1391/5/4 18:22
نویسنده : مامان الهام
367 بازدید
اشتراک گذاری

 هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 7 ماه و 23 روز و 17 ساعت و 22 دقیقه و 40 ثانیه تو دل مامانشه 

سلام مامانی

اینروزا اوضاع و احوالت چطوره ؟ فکر کنم حسابی جات تنگ شده باشه چون راستش منم دیگه واقعا جایی برام نمونده خنده

از بس که شما بزرگ شدی و شیطون شدی ، احساس میکنم از 2 شنبه که 3 مرداد بود چرخیدی چون مدل قرار گرفتنت تو شیکمم عوض شده و لگد هاتم همینطور دائم به دنده هام فشار میاری و مامانی هم دردش میگیره

این روزا روزای ماه رمضونه و ماه آخر بارداری من ماه بی  خوابی های من و بیدار موندنام تا صبح و ماه دستشویی رفتنهای زیادی نیشخندباز خوبه که هم زمان شده با ماه رمضان شبها که میخوابم خوابم نمیبره و مدام از اینور اونور میشم تا میبینم سحر شده بعد بلند میشم میرم واسه بابایی سحری آماده میکنم صداش میزنم و تا کارامو میکنم ساعت 5 شده بازم که میرم بخوابم خوابم نمیبره تا ساعت 6:30 که  هوا کاملا روشن شده و بابایی هم میخواد بره سر کار دیگه تقریبا ساعت 7 خوابم میبره کلا این روزا برنامه خوابم و استراحتم کاملا بهم خورده سعی میکنم طول روز بیشتر استراحت کنم

چون دیگه نمیتونم زیاد کاری انجام بدمو زود خسته میشمو پا و کمرمم درد میگیره افطار خونه نمیمونیمو میریم خونه بابارضا دیگه خاله ایمانه سحری هم هرچی درست کنه واسه ماهم میذاره دستش درد نکنه ایشااله زایمانش براش جبران میکنم

اینروزهام که داره به سرعت میگذره و میدونم که زود تموم میشه واسه همین دائم به زایمان و اینکه میتونم زایمان کنم یا نه فکر میکنم میدونم استرس برای زایمان خوب نیست ولی خوب دست خودم نیست و همش تو فکرشم آخه سزارین هم مشکلات خاص خودشو داره و سخته واسه همین زیاد به اون فکر نمیکنم فعلا گذاشتم تا هرچی پیش بیاد

شنبه هم نوبت دکتر دارم هم وقت سونوگرافی واسه همین اول میرم سونوگرافی تا ببینم اوضاع و احوال گل پسرم چجوریه و وزنش چجوریه بعد میرم دکتر، خود دکتر هم سونو انجام میده ولی چون میخوام با بابایی برم تا شمارو ببینه میریم یه جای دیگه

خداکنه مامانی وزنت خوب باشه و خوب هم رشد کرده باشی چون سعی کردم تو این مدت خودمو تقویت کنم عزیزم

دیگه حسابی سنگین شدمو راه رفتن و زیاد وایسادن برام سخت شده و زود کف پام درد میگیره نمیدونی مامانی دارم روزای سختی رو میگذرونم ولی به خاطر تو تحمل میکنمو حتی حاظر نیستم یک روز زودتر از موعد اصلی به دنیا بیاای دلم میخواد خوب رشد کنی بعد به دنیا بیای

امروز از بس حالم بد بود به بابایی میگفتم یعنی باز هم گول میخوریم که دوباره بچه دار بشیم ؟نیشخند گفت نمیدونم منم گفتم مشکل ما آدمها اینه که زود همه چیزو مخصوصا این سختی هارو فراموش میکنیم اگرم یادمون بیاد انگار یه جورایی واسمون شیرینه و باز گول میخوریم خنده ولی از شوخی گذشته هرچی خدا بخواد همون میشه ایشااله همه بچه ها سالم باشنو سالمو سلامت به دنیا بیان قلب

دیگه خاله ها لحظه شماری میکنن واسه دیدنت میگن زود به دنیا بیارش دلمون واسش یه ذره شده و شبا خوابشو میبینیمنیشخند

مامان و بابا خیلی دوست دارن عزیزم


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سعید
4 مرداد 91 18:31
خوشحال میشم با ما سربزنید http://sma-2010.niniweblog.com/
مامانی
5 مرداد 91 0:18
وای خوش به حالت مامانی که زود این روزا داره تموم میشه ایشالا زودی نی نی جونت سالم بیاد بغلت برای منم دعا کن


محتاج دعاییم مامانی
ایشااله برای شمام زود تموم میشه و طه جون میاد بغلت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد