اولین سونوگرافی

 خوب عزیز دل مامان برگردیم به مرور خاطرات اون روزهای اول

اولین باری که رفتم دکتر هفته پنجم حاملگیم بود شورو حال عجیبی تو دلم داشتم ، حس اینکه مادر شدم واسم خیلی هیجان انگیزوجالب بود ،دکتر سونوگرافی کردو بهم همه چی رو تو مونیتور نشون داد و بهم گفت همه چی طبیعی و خوبه ولی فعلا فقط ساک حاملگی معلومه و جنین دیده نمیشه برو 2 هفته دیگه بیا تا ببینیم ایشاالله قلب جنین هم شکل گرفته باشه

اون موقع که دکتر اینو بهم گفت انگار که آب جوش ریختن رو سرم ، نمیدونم چرا اینجوری شدم اما یه جورایی حاملگیمو تو خطر میدیدمو خیلی حالم بد شد وقتی اومدم تو ماشین و به بابایی گفتم ان بهم دلداری دادو گفت که چیزی نیست 2 هفته دیگه همه چی معلوم میشه و قلب تشکیل میشه ، ولی من اصلا این حرفا تو گوشم نمیرفت و تو راه برگشت به خونه کلی گریه کردم عزیزم ، به خاطر تو به خاطر وجود تو و اینکه وجودت تو دلم شکل بگیره و چیزی نباشه

 بعد از 2 هفته که دوباره رفتن دکتر خیلی استرس داشتمو میترسیدم ولی وقتی دکتر سونوگرافی کرد بهم تبریک گفتو بهم گفت که قلب خوشگلت تشکیل شده همونجا بود که کلی خوشحال شدمو خندیدم و تو سونوگرافی دیدم که چقدر شما بزرگتر شدی ، واقعا حس اون روزمو نمیتونم بیان کنم انگار که خدا یه عمر دوباره ای به من داده بود انگار تو اون لحظه همه دنیا مال من بود پسرم اونم فقط به خاطر تو عزیز دردونه مامان و بابا ، از اون روز به بعد بود که بودنت به شکل واقعی و قطعی کنار منو بابایی مسجل شدو جمع خونوادگی ما 3 نفری شد

قربونت برم که با اومدنت یه شیرینی دوباره و یه عشق جدید به مامانی و بابایی هدیه دادی

دوست داریم اندازه همه ستاره های آسمون