هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

هومن مامان

4 ماهگی پسر نازم

1391/11/1 2:44
نویسنده : مامان الهام
586 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان

الهی فدات بشم مامانی الان که داشتم حجم عکسهاتو کم میکردم تا بذارم تو وبلات انقدر قربون صدقت رفتم که نگو

الان ساعت 7 صبح و خوابیدی و من چون خوابم نمیبرد اومدم تا وبلاگتو آپ کنم

الان خیلی وقته از 4ماهگیت میگذره ولی من تازه میخوام آپ کنم

این روزا حوصله هر کاریو دارم جز اومدن تو نت ، هرروز امروز و فردا میکنم نمیدونم چرا

ولی بالاخره اومدم عکسها و خاطرات 4 ماهگیتو برات ثبت کنم عزیز دلم

الان 4 ماهه که از به دنیا اومدنت میگذره 4 ماهه که اومدی پیشمون و زندگیمون با وجود تو شیرین تر شده عزیز دلم

اگه بخوام از یه روز با هم بودن برات بگم اینه که معمولا تا عصر با هم تنهاییم

دیگه الان ساعتهای خواب و بیداریت خیلی دقیق شده و هر روز سر یه ساعتهای خاصی میخوابی و بیدار میشی

شبها که معمولا 10:30 11 میخوابی یه سره تا صبح البته چه عرض کنم تا ظهر مثلا تا 12 ظهر حتی بعضی روزا هم شده بود که تا 12:30 یا 1 هم بخوابی فقط گاهی بیدار میشی و شیر میخوری اونم خواب و با چشمهای بسته

ولی جدیدا که 4 ماهت شده دیگه تا 12 نمیخوابی و 10:30 صبح معمولا بیداری و یکی 2 ساعت که بیدار باشی باز 1 ساعتی میخوابی ، کلا مامانی اینجوری هستی که 2 ساعت بیدار میمونی بعد حتما باید یکم بخوابی چون کل انرژیت تخلیه میشه عزیزم

در کل برنامه خواب و بیداریت خوبه و مامانی رو از این نظر اذیت نمیکنی

در کل بچه خیلی آروم و ساکتی هستی و اصلا گریه نمیکنی مگر یه نیاز خاصی داشته باشی وگرنه ساکت تو بغل این و اون میشینی و همینجوری فوضولی میکنی به اطرافت

کلا خیلی به اینور و اونور نگاه میکنی و مخصوصا جای جدید که میری یه لحظه سرتو نگه نمیداری و دائم میچرخونی الهی مادر فدای فوضولیات بشه

بعضی وقتا میگم کاش زودتر بزرگ بشی تا بتونی باهام حرف بزنی و همدمم بشی ولی وقتی به آینده فکر میکنم احساس میکنم اون روز دلم واسه این روزا و کوچولوییی هات تنگ میشه عشقم

بابایی رو خیلی خوب میشناسی و باهاش کلی حال میکنی وقتی باهات حرف میزنه کلی میخندی و حرف میزنی حتی گاهی بیشتر از من

هر روز میریم خونه بابا رضا و شما خاله هاتو میبینی و تقریبا میشناسیشون خیلی باهات بازی میکنن ومیخندی یه جورایی عادت کردی به اینکه عصرها بریم بیرون مثل منو بابایی

بابا رضا رو هم خیلی دوسش داریو کلی بهش میخندی یعنی تا بیاد جلو یه سلام بکنه سریع میخندی و دست و پا میزنی براش

خدارو شکر اصلا بغلی نیستی مامانی اونم بخاطر اینه که من زیاد بغلت نمیکنم و تقریبا عادت کردی

واسه همین اگه جاهای شلوغ مثل مهمونی هم بریم که زیاد بغلت کنن کلافه میشی و میخوای که تو کریر یا رو پا بخوابی و واسه خودت آزاد باشی و بازی کنی  

یا مثلا صبحها که بیدار میشی تقریبا تا 1 ساعت تو تختت خوابیدی و با خودت بازی میکنی و حرف میزنی

بعضی وقتها هم که از خواب بیدار میشی و یکمی تو تختت با خودت بازی میکنی دوباره خوابت میبره

الهی فدات بشم من البته مامانی اینجوری عادتت دادم که میدونم واسه خودتم بهتره

راستی یادم رفت از واکسن 4 ماهگیت بگم ، بازم با خاله فهیمه رفتیم بهداشت و هم چکاپ کردی و هم واکسن 4 ماهگیتو بهت زدن این دفعه به 1 پات زدن

اول من میترسیدم بخاطر همین با خاله فهیمه رفتی تا واکسن بزنی منم بیرون وایساده بودم ولی هرچی منتظر شدم دیدم صدایی از اتاق نمیاد بیرون یه دفعه دیدم اومدین بیرون پرسیدم واکسن زدین خاله گفت آره گفتم پس چرا هومن گریه نکرد خاله فهیمه گفت که همینجوری به اون آقایی که واکسن میزد نگاه میکردی و ساکت بودی و واکسنتم زد اصلا گریه نکردی فقط وقتی پنبه الکلی گذاشت روش ناراحت شدی و اصلا گریه نکردی

در مورد قد و وزنتم گفتن که خیلی خوبه و تا پایان 6 ماهگی اصلا چیزی جز شیر خودم بهت ندم

الهی مامانت فدات بشه که واسه خودت مردی شدی پسرم، ولی کلا مامانی کوچولوی صبوری هستی خدا کنه وقتی بزرگ هم شدی همینجوری باشی عزیزکم

مامان جون دیگه یادم نمیاد چی بنویسم و از کجا بگم فقط چند تا عکس هم واست میذارم که خودتو تو ماه 4 زندگیت ببینی عزیزم

گلچینی از 4 ماهگی هومن کوچولو

توی ماشین هم هیچوقت بغلت نمیکنم و همیشه تو کریرت میخوابی و میذاریم صندلی عقب و میبندیم واسه همین به اینم عادت کردی و وقتی میذاریمت تو ماشین جیک نمیزنی و فقط مثل موش ها نگاه میکنی و معمولا میخوابی ، اصلا وقتی موقع بیرون رفتن بابایی میذارتت تو کریرو کمربندتو میبنده سریع میفهمی و آروم میشی  

جدیدا تا پاهاتو میبینی دولا میشی تا بگیریشون

یه روز مونده بود تا 4 ماهگیت که واسه اولین بار تو روروئک نشوندمت کلی ذوق کردی و وقتی دستت میخورد به دندش یا آهنگ میزد سریع برمیگشتی رو به تلویزیون و فکر میکردی صدا از تلویزیون میاد قربونت برم من

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ساجده
13 دی 91 0:30
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید
ریحانه جون
16 دی 91 8:45
__000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________*
شقایق(مامان محمد ارشان)
20 دی 91 12:14
سلام هومن جونی
من محمد ارشانم
اومدم بگم امروز وقتشه
میپرسی وقت چی؟
وقت رای دهی تو نینی مد دیگه
من تو مسابقه نینی مد شرکت کردم و نیاز به رای تو دارم
میشه به مامان مهربونت بگی بره به سایت www.ninimod.niniweblog.com وبه شماره 0024 رای بده؟
فقط 20 و 21 دی وقت رای دهییه
ملسییییییییییییییییییییییییییییییی
بووووووووووووووووووووووووووووووووس


چشم مامانی
مامان یاشار
25 دی 91 15:24
یعنی تو پست 4 ماهگی هیچی نیست یا من نمیتونم ببینم؟!
شقایق(مامان محمد ارشان)
3 بهمن 91 14:52
عزیزم... قشنگم... نانازم ماشالا خیلی بزرگ شدی و تغییر کردی اصلا چشمم شور نیس اما مامان جون لطفا براش اسفند بذار.................
مامان مهراد
24 بهمن 91 9:47
عزیزم چه ماشاالله بزرگ شده. بیشتر کارهاش شبیه مهراد هست.شادباشی خاله جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد