اولین پست سال 93
سلام هومن گلی مامان جون
به قول خودت چطوری ؟
قربونت برم عزیزم که دیگه واسه خودت مردی شدی
الان 1 سال و 8 ماهته مامانی و میتونم بگم که خیلی بزرگ شدی و شیرین
دیگه یه لحظه دوریتو هم نمیتونم تحمل کنم و جات حسابی خالیه اگه نباشی
میتونم بگم از وقتی که 1 سال و 6 ماهت شد دیگه همه چی میگفتی و همه حرفی میزدی اونم با حساب و کتاب
قشنگ و کامل فعل هارو به کار میبری و حرف میزنی خیلی خیلی هم دقتت زیاده عشقم
یعنی یه چیزی یه جا بشنوی حتی اگه روی صحبت باهاتم نباشه اون چیزو یاد میگیری
ولی خوب تو یه سنی هم هستی که همه جارو میخوای بهم بریزی منم اصلا اعصاب بهم ریختگی و ندارم واسه همین بعضی وقتها خیلی داغون و عصبی میشم
ولی وقتی انقدر شیرین زبونی میکنی همه چی فراموشم میشه اینم قدرت خداست دیگه
مامان جون هرکی رو میبینی اول سلام میکنی و دستهاتم میاری بالا بعد میگی چطورییییی ؟ خوبی ؟ خوبم
خیلی کارای زیادی میکنی که همه رو نوشتم تا بیام اینجا برات بگم ولی خوب وقت نمیکنم بیام
کلا انگیزمو هم از دست دادم برای اومدن تو نت و اینجا ولی خوب بخاطر ثبت خاطراتت تی دیر به دیر هم شده میام
خاله هانیه هم نینیش شهریور به دنیا میاد و پسر هم هست میتونه یه همبازی خوب واست باشه پسرم
ایشااله تو پستهای دیگه میام و از خاطراتت میگم عشقم
دوست دارم عزیزم