هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هومن مامان

14 تا 17 ماهگی عسل مامان

1392/11/27 4:24
نویسنده : مامان الهام
1,046 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامانی چطوری پسر گلم ؟

میدونم که مامان خیلی تنبلی هستم که چند ماهی یه بار میام و وبلاگتو آپ میکنم

ولی نمیدونم چرا از وقتی که به دنیا اومدی دیگه خیلی حوصله ام به اینجا نمیرسه و زیاد نمیام مخصوصا بخاطر اینکه باید حجم عکسهاتو هم کم بکنم

ولی بخاطر ثبت خاطراتت چون میدونم وقتی بزرگ بشی خیلی ارزشمند میشه بازم میام و برات مینویسم هر چند دیر به دیر 

خیلی حرف واسه گفتن دارم برات عزیزدلم

از آخرین باری که اومدم و برات نوشتم چند ماهی میگذره و حسابس بزرگ شدی عسلم و شیرین زبون

معمولا کارهاتو تو دفتر مینویسم که برات تو وبلاگت بازنویسی کنم ولی خیلی چیزارو هم یادم میره 

الان که 1 سال و5 ماهت شده دیگه تقریبا همه چی میگی و کلمه هارو درست میگی معمولا بچه ها اول مدل خودشون حرف میزنن و بعد کلماتو درست تلفظ میکنن ولی شما از وقتی کلمه میگفتی درست تلفظ میکردی عشقم 

از وقتی 1 سال و 2 ماهت شد من و بابایی رو مامان و بابا صدا میکردی یعنی قبلش هم میگفتی مامان و بابا ولی از اون موقع صدامون میکردی بعضی وقتها به حدی میگفتی مامان مامان انگار که سوزنت گیر کرده مامانییی  خندهیعنی مدام دنبالم راه میرفتی و میگفتی مامان مامان ......

گاهی کلافم میکردی مامانی نیشخند

یه دونه از این عروسکها که دست میکنن توش و حرکتش میدنو سحر داده بود بهت وقتی خونشون بودی بعد که آوردنت خونه دستت بود یه دفعه من نشسته بودم اومدی دستتو کرده بودی تو عروسکه و صداتم ریز کرده بودی جاش حرف میزدی خنده من و بابایی مرده بودیم از خنده انقدر قربون صدقه ات رفتم که نگوووو

یعنی فقط کافیه یه بار یه کاری جلوت انجام بدیماااااا

هر چی میخوای یا هر کاری داشته باشی دست هر کسی دقیقا مربوط به اون کاره یا خونشون هستیمو میگیری میبری سر اون کار 

یه روز که نیکا به دنیا اومده بود  رفته بودیم خونه خاله پروین ، شما هم رفته بودی تو اتاق خواب خاله نیلوفر و دستگاه بخورشونو برگردونده بودی یه دفعه دیدیم از اتاق اومدی بیرون میزدی رو دستت (وقتی یه کار بدی بکنی میزنی تند تند روی دستت ) بعد دست خاله پرون و گرفتی بردی اونجا و نشون دادی و میزدی رو دستت 

خراب کاری که بکنی خودت زودتر اخم میکنی تا کسی دعوات نکنه بغل

عاشق جارو کردنی و تمیزکاری خونه 

قشنگ دستمال میکشی به اینور و اونور و بعد منو مجبور میکنی جارو برقی بکشم 

قبلا که نمیتونستی بگی جارو نشونش میدادی و میگفتی اوووووووووو صداشو در مااوردی نیشخند

گشنه که باشی صندلی غذاتو میکشی جلو و میاری کنار میز و هی میگی مامان به به پلو و میزنی به در یخچال  

دوست داری خودت هم غذا بخوری و مستقل باشی قشنگ قاشقو دستت میگیری و میذاری توی دهنت

الهی که مادر فدات بشه عشقم

از 1 سالگی همه اجزاء بدن خودتو دیگرانو میشناسی همینطور دیگرانو و نشون میدی 

1 سال و 2 ماهت که بود 6 تا دندون همزمان در آوردی و حسابی مریض شده بودی خیلی اذیت شدی عشقم 

به سحر خاله افسانه اوایل میگفتی بدن خنثی حالا سحر به بدن چه ربطی داره خدا میدونه خنده اما از بس سحر دوست داشت الانم که میتونی بگی سحر میگه بهم بگو بدن توام همیشه بدن صداش میکنی 

وابستگی شدیدی به سحر و سارا داری و بعضی وقتها هم تو خونه که داری بازی میکنی میگی بدن سارا ... و هی تکرار میکنی میگم هومن میخوای زنگ بزنم به بدن میگی آره و زنگ میزنم و با تلفن باهاشون حرف میزنی 

اولا اصلا پشت تلفن حرف نمیزدی و فقط گوش میکردی ولی الان دیگه حرف هم میزنی 

عاشق خاله ایمانه هستی یعنی خیلی دوسش داری تو همه خاله ها اول خاله ایمانه بعد خاله شیرین 

به خاله ایمانه میگی آمان به شیرین هم میگی شیی یین البته خیلی وقته که میگی

اگه شب بری تو حیاط سریع ماهو تو آسمون نشون میدی و میگی ماه بعد هم میگی ستاره فقط رو ت یه تشدید میذاری 

جیش کنی یا هر کسی بره دستشویی میگی جیش 

جیش یا پی پی داشته باشی میگی مامان جیش 

بعد میری سریع بین دو تا مبل ها که یه فضای خالی بینشونه و اونجا کارتو انجام میدی و اگه کسی هم نگاهت کنه خجالت میکشی و سریع بلند میشی 

خیلی پسر حرف گوش کنی هستی مامانی خدا کنه همیشه همینجوری بمونی مامانی 

هرچی بهت بگم برو بیارو میری برام میاری هر کاری هم که بهت بگم نکن دیگه نمیکنی همه از این خصوصیتی که داری تعجب میکنن که گوش به حرف میدی بغل

هر کاری داشته باشی و هرچی بخوای بگی با پانتومیم انجام میدی خیلی بامزه و واضح 

البته الان بیشتر حرف میزنی چند ماه پیش خیلی پانتومیم اجرا میکردی نیشخند

رو کاغذ نقاشی میکشی و این کارو دوست داری 

سرما که خورده باشی بهم دستمال کاغذی رو نشون میدی و میگی دماغمو بگیر نیشخند

یه بار هانیه میگفت نشسته بودی بعد یهو دستتو کردی تو دماغت بعد گفت سریع دستتو در آوردی و زدی رو دستت بعد به هانیه دستمال کاغذیو نشون دادی و گفتی بهت بده بعدشم دماغتو با دستمال گرفتی قهقههمن که مرده بودم از خنده

 

همیشه میزی که میذاریم جلو بابارضا رو برعکس میکنی و باهاش ماشین بازی میکنی تا بابارضا از  راه برسه میری دستشو میگیری رو صندلی میشونیش بعد میزو میذاری جلوش بعد میگی چایی یعنی چایی بیارید بابا بخورهنیشخند

 

در کرم و خمیر دندون و کلا چیزهای پیچی رو باز میکنی

کلا همه چی میخوری ولی نه خیلی زیاد از همه چی بیشتر سیب زمینی و تخم مرغ دوست داری و کلا هر چی که با اینا درست بشه رو خیلی خوب میخوری نیمرو هم خیلی دوست داری همینطور کتلت و کوکوی سیب زمینی 

نمیدونم تو دیگه چجور بچه ای هستی که دوست داری غذاتو با سالاد بخوری حتی بیشتر از ماست دوست داری 

تا سالاد رو میز باشه میگی سالاد مامان سالاد 

ولی ماست رو خالی میخوری و همراه غذات نمیخوری بعد اینکه غذاتو خوردی اگه ماست باشه میگی ماست ماست 

هرکی زنگ درو بزنه کلی ذوق میکنی و خوشحال میشی و میگی بابایی حالا  هرکی میخواد باشه نیشخند

بعد تا باد دم در دستت و میزنی رو زمین و میگی بشین بشین یعنی بیا تو بشین 

هر چیزی هم که میخوای بخوری دوست داری به همه بدی و هی دستتو میزنی کنارت رو زمین و میگی بشین بشین 

اگه دستت به چیزی نرسه سبدی لگنی چیزی پیدا میکنی میذاری میری ازش بالا تا دستت برسهمتفکر

هر روز هم تا از خواب بیدار میشی میبینی من تو آشپزخونهام زود میای یه قابلمه با کفگیر میگیری ازم وغذا درست میکنی حتما در قابلمه رو هم میخوای و اگه بهت ندم هی میگی درش درش نیشخند

بعد هم با همون کفگیر میخوای به منو بابایی غذا بدی و غذا میذااری دهنمون و کلی ذوق میکنی 

اشیاء تو خونه رو هم همرو میشناسی و بهت بگیم کو نشون میدی میگی ساعت تابلو ...

نمیدونم چرا وقتی شیر میخوای میگی پووووووو نیشخند یه سره میگی پوووو پووووو

بهت میگم هومن برو لامپو روشن یا خاموش کن میری انجام میدی 

عاشق فوت کردن شمعی و خیلی این کارو دوست داری همیشه خاله ایمانه برات شمع روشن میکنه و فوت میکنی عصرها تا بهت میگم هومن میخوای بریم پیش خاله ایمانه تند تند فوت میکنی (یعنی خاله ایمانه برام شمع میاره فوت میکنم)

وقتی یه کاری میکنی میای میگی مامان عکس یعنی ازم عکس بگیر دوربین یا موبایلو میاری میدی دستم میگی عکس مژه

به صورت حرفه ای میرقصی خنده با حرکات دست و پا من اصلا نمیدونم ان چیزارو از کجا یاد گرفتی زبان

بابا رضارو که از دور میبینی دستتو بلند میکنی و سلام میکنی بعد دست میدی میگی سلام 

مثلا سلامو میگی سلام ولی با یه لحن بامزه و بچگونه 

قشنگ مثل آدم بزرگها وقتی فیلم یا سریالی که همه میبینن شروع میشه میشینی و میبینی به مبل تکیه میدی و پاهاتو دراز میکنی  و میندازی رو هم 

تا سریال آوای باران شروع میشد میدوییدی میگفتی باران 

سریال باغ سرهنگ هم که شروع میشد میرفتی رو مبل میشستی یا تو بغل من میدیدی 

جالب اینجاست که انقدر تو فیلم یا سریالا میری و دقت میکردی که جاهایی که خنده دار بود میخندیدی حتی اگه مثلا من یا بابایی نمیخندیدیم خنده

یه گوشی لمسی اگه دستت بدن سریع میخوای بهش رمز بدی و انگشتتو میکشی روش قهقهه

خلاصه که خیلی بلا شدی مامان جونی 

عادت داری میری جاهای تنگ وقتی هم که نتونی بیای بیرون هی صدا میزنی مامان مامان تا میام دستتو دراز میکنی میگی دست (یعنی دستمو بگیر )

یه با رفته بودی تو اتاق یه جایی قایم شده بودی که من اصا نمیدیدمت هی صدام میزدی  پیدات نمیکردم انقدر ترسیدم که نگو گفتم یعنی کجا رفتی یه دفعه پیدات کردم گفتم آخه تو چجوری رفتی اونجاااااااااعینک

وقتی من نماز میخونم پیشم وامیستی و نماز میخونی با اون دستهای کوچولوت قنوت میخونی

الهی قربون اون دستهای کوچولوت برم من

تقریبا همه چیرو به کمو زیاد تکرار میکنی و خیلی سعی میکنی حرف بزنی 

کلمه هایی که یادمه و میگی 

 

بابا رضا - عمو رضا  -عمو محسن (عمو مسن )- امیر حسین -دایی -ایمانه(آمان)- عباس-  افسانه (افسی )- شیرین- سارا -سحر -سلام- دست- پا - شلوار - گوش - نمک - خیار -آب پرتی (آب پرتقال)ماست - سالاد-گوجه(گوج)کاهو (کهوو)-پلو -چایی-قند-گل (به گل یا درخت میگی گل البته رو گ یه تشدید شدید میذاری نیشخند)-علی-عکس -قاشق -آب-شال-ساعت- تابلو -جیش -پیپی-ماه - ستاره-الله اکبر میگی اکبر-الهی شکر (الا شکر )هومن خودتو تو آینه میبینی میگم این کیه میگی هومن بغل الهی قربونت برم که انقدر بامزه میگی  دیگه فعلا یادم نمیاد 

میگیم بگو اقدس خانم میگی اقدس نیشخند

خاله ایمان بهت میگه خوشگل خاله کیه دستتو میزنی رو سینه ات میگی من میگه عشق خاله کیه دلبر خاله کیه میگی منقلب 

 

گربه ببینی میگی پیشی میگم هومن پیشی چی میگه میگی مووووو

سگ ببینی میگی سگ هاپوووو

کلاغ هم میگی بعد دستتو میذاری و میگی پر

میگم ب ب یی میگه تو میگی ب ب دنبه داری میگی نه نه زبان

 

کتاب یا روزنامه میگیری جلوت و شروع میکنی به خوندن

بهت گفتم هومن کتاب بخون زود خاله شیرین و نشون دادی و دست زدی رو چشمت یعنی عینک خاله رو بدید بخونم خنده فکر میکنی هرکی میخواد بخونه باید عینک بزنه 

جایی که میریم دوست داری زنگ درو خودت بزنی تا میگن کیه میگی باز زبان

خدارو شکر مامانی از بچگی خوابت خوب بود هنوزم هست شب هر موقع که بخوابی نهایتا 12:30 یا 1 ظهر بیدار میشی نیشخند یعنی خوش خوابیهااااااااااااا

مگه اینکه با زور بیدارت کنم اگه بخوایم بریم جایی دوباره عصر هم 2 ساعتی میخوابی 

قربونت برم که همیشه با مامانی همکاری میکنی و اذیت نمیکنی 

شبها تا صبح بیدار نمیشی اصلا مگه تبی چیزی داشته باشی خدا نکرده 

ولی صبح تو خواب شیر میخوری 

اگه صبح زودتر هم بیدارت کنم چیزی نمیخوری فقط شیر میخوری نمیدونم طرف صبح زیاد اشتها نداری عصر به بعد بیشتر چیزی میخوری 

عاشق پسته ای و همش میگی پسته یا پس نیشخندبده مثلا میگی آب بده 

دوست داری تو پهن یا جمع کردن سفره کمک کنی و چیزایی که بتونی ببری بهت میدیم میذاری سر سفره 

عزیز دلم خیلی حرف زدماااااا نیشخند خوب چیکار کنم به اندازه چند ماه حرف داشتم البته خیلی چیزا رو هم یادم رفته زبان

هنوز حجم عکسهاتو کم نکردم نگران از این کار خیلی بدم میاد انقدر عکس دارم که دوست دارم بذارم ولی حوصله کم کردن حجماشونو ندارم نگران

ایشااله برات میذارم فعلا اومدم اینارو بگم تا همه روهم تلمبار نشه نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شقایق(مامان ارشان)
3 اسفند 92 15:29
به به مامان الهام تنبل چه عجب بابا ما ک دلمون واسه این فسقلی لک زد خواهر قربون پیشرفتهات هومن خاله از دست این مامان ک انقدر دیر ب دیر میاد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد