هفته بیست و چهارم

سلام هومن مامانی عزیز دلم حالت چطور پسر خوشگلم

این روزا دلم خیلی واست تنگ میشه عزیزم و دوست دارم زودتر ببینمآخه مامانی یکم عجوله شیطونکم

هفته 24 بارداریمم گذشت و وارد هفته 25 شدم

تو این هفته خاله پروین از کربلا برگشت و ما چند روزی اونجا مهمونی بودیم که خیلی بهمون خوش گذشت غیر از این دیگه اتفاق خاصی تو هفته پیش نیفتاد،فقط شما بزرگتر شدی و لگدهای محکم به مامانی میزنی ، هر روز باهات حرف میزنمو کلی تکون میخوری و منو خوشحال میکنی عزیز مامان

آخر هفته هم رفته بودیم بیرون که خیلی خوش گذشت عزیزم، خاله هانیه هم فکر کنم دیگه کم کم داره ازدواج میکنه آخه از این خواستگارش خوشش اومده و وارد مرحله جدیدی از آشناییتشون شدن ، خدا کنه خوشبخت بشن آمین

امروز هم با بابایی رفتیم آزمایشگاه تا آزمایش سه ماهه دوم بارداری رو بدم راستش خیلی حالم بد شد عزیزم وقتی که اون گلوکزو خوردم ولی دیگه مجبور بودم عزیزم به خاطر سلامتی شما ، خدا کنه جواب آزمایشمم خوب باشه عزیزم همیشه واسه مامانی دعا کن فدات شم ، بعد از  گرفتن جواب آزمایشام باید دکتر هم برم و باز هم میتونم تو این هفته صدای قلب نازتو بشنوم عزیزم

قربونت برم مامانی این روزا خیلی خسته میشمو همیشه باید بعد یکم فعالیت استراحت کنم مخصوصا شبا خیلی موقع خواب اذیت میشم آخه مامانی عادت داره دمر بخوابه ولی الان چند ماهیه که نمیتونه

شبا هم زیاد تکون میخوری مامانی وقتی تکون میخوری مثل ماهی انگار از اینورو اونور میری و یه حال خوبی بهم دست میده عزیزم

الان ساعت نزدیک 1 نیمه شبه ، بابایی خوابیده و منم خیلی خسته ام باید برم کم کم بخوابم ، مامانی و ببخش اگه واست کم مینویسه چون خیلی خسته ام قربونت برم

به امید روزی که صحیح و سالم بیای تو بغلمو کنارم بخوابی عزیزکم

مامانی خیلی دوست داره پسر خوشگلم بوووووووس