6 ماهگیت مبارک عزیز دل مامانی
سلام هومن مامانی سلام پسر گلم حالت چطوره عسلم ؟
عزیزم امروز باهمدیگه وارد 6 ماهگی شدیم وقتی به اوایل حاملگیم فکر میکنم میبینم که چقدر زود گذشته و به قول بابایی میگفت وقتی به دنیا بیای زودتر از اینام میگذره و میبینیم که گل پسرمون چقدر زود بزرگ شده ، قربون پسر گلم برم من
پسرم هفته 25 هم گذشت من تو این هفته هم آزمایش داده بودم (آزمایشهای 3 ماهه دوم بارداری) و هم نوبت دکتر داشتم خداروشکر همه چی خوب بودو همه آزمایشامم خوب بود فقط یکمی کم خونی داشتم که دکتر قرصهای آهنمو عوض کرد و گفت جای نگرانی نیست ، تو این هفته بازم صدای قلب قشنگتو شنیدم مامانی ، انگار نسبت به دفعه های قبل خیلی واضح تر وبزرگتر شده بود مامانی قربون اون قلبت بره که به این قشنگی میزنه ، عزیزم این روزا هر روز باهات حرف میزنمو میدونم که توام صدامو میشنوی چون لگدهای محکمی میزنی دیشب شام رفته بودیم قمصر خیلی خوب بود و خوش گذشت و شمام همش شیطونی میکردی و وول میخوردی تو شکم مامانی ، امشب هم قراره بریم دوباره البته با نامزد دختر خاله هانیه آخه اونا همدیگرو پسندیدنو فعلا دارن بیشتر باهم آشنا میشم ایشااله اگه همه چی خوب پیش بره نیمه شعبان که 15 تیر باشه یه عروسی حسابی داریم که تا اون موقع شما دیگه حسابی بزرگ شدی
عزیزم الان هم که دارم واست مینویسم هی لگد میزنی قربون لگد زدنات برم من، به نظر من که این حس قشنگترین حس دنیاست
راستی پریشب یعنی 11 خرداد نوه اقدس خانوم همسایمون هم به دنیا اومد اون از شما 3 ماه بزرگتره خدارو شکر که بعد از یه حاملگی پر خطر صحیح و سالم به دنیا اومد ایشااله قدمش واسه مامان و باباش خیر باشه راستی اسمشو هم علی گذاشتن هم اسم بابایی شما عزیزم
این روزا هوا خیلی داره گرم میشه و خدا این 3 ماهه اخیرو به خیر بگذرونه چون با این وضعی که من دارم دیگه تحمل گرما خیلی سخت میشه واسم
راستی پسرم توی این هفته قراره که بریم سیسمونی واسه شما بخریم که همه چی زودتر آماده باشه تا خیالمون راحت باشه اگه دیرو زود شد اومدن شما
فرداو پس فردا 14 و 15 خرداده و تعطیلی قراره بریم یه جایی آب و هوایی عوض کنیم البته من بیشتر ترجیح میدم تو خونه باشم چون راحتترم ولی چون همه خانواده میرنو بابایی هم دوست داره بره منم باهاشون میرم ، راستی مامان و بابای بابایی هم 2 روزیه که رفتن مشهد 4 شنبه هم از کرج اومدن پیش ما و به ما یه سری زدن و خداحافظی کردن (سفرشون بی خطر)
خوب مامانی قربونت برم امروز خیلی باهات حرف زدم آخه میخواستم همه اتفاقاتی که افتادرو واست تعریف کنم البته شاید یه چیزایی رو هم یادم رفته باشه که بهت بگم
عزیز دلم مامان خیلی دوست داره و واسه بغل کردنت لحظه شماری میکنه امیدوارم این 3 ماه باقیمونده رو هم باهم به خوبی سپری کنیم
بابایی هم بهت سلام میرسونه و میگه که خیلی خیلی دوست داره
تا هفته بعد پسر گلم