تولد بابایی
سلام عزیزم
الان ساعت 2 بامداد 30 خرداده امروز تولد باباییه بابایی 28 ساله شده
الان خیلی ناراحتمو حالم گرفته است چون نمیدونم چرا این روز مهمو یادم رفته بود البته دقیقا امشب یادم رفته بود ، چند روز پیش بخاطر اینکه یادم نره پیشاپیش تولد بابا علی تو بهش تبریک گفتم که بهم گفت الان که 25 خیلی زوده بعد خواستم تو تقویم بنویسم نمیدونم چرا اصلا یادم نمیومد که میخوام چیو یادداشت کنم واقعا نمیدونم حکمتش چی بود که یادم رفت چون من معمولا آدم فراموشکاری نیستم مخصوصا تو اینجور مسائل
امروزم چون تعطیلی بود(عید مبعث ) رفته بودیم بیرون که 1 ساعتیه اومدیم خونه و کلی با بابایی صحبت کردیم ، چون من و بابات بعضی شبها خیلی باهم صحبت میکنیم و متوجه زمان هم نیستیم یه دفعه نگاه به ساعت میکنیم میبینیم مثلا ساعت 4 ، تو صحبتهامون حرف از تولد نبود اصلا وقتی علی خواست که بخوابه فقط بهم گفت که تو دیگه اصلا منو دوست نداری گفتم چرا ؟ گفت چون اصلا روز تولد منو یادت نبود که حتی یه تبریک بهم بگی
وااااای مامانی انگار اون موقع آب جوش ریختن سرم آخه اصلا حتی یه لحظه هم تو فکرم نبود خودمم اصلا باورم نمیشه
حالا چیزیه که گذشته الانم بابا علی خوابیده امشب که هر چی گفتم نتونستم از دلش در بیارم البته تو ظاهر گفت اشکالی نداره اما میدونم ته دلش ناراحته خوب حق داره دیگه اگه منم بودم بیشتر از اینا ناراحت میشدم
البته موقع معذرت خواهی من شما هم هی لگد میزدی که من دست باباییو گرفتم گذاشتم رو شکمم بهش گفتم ببین پسرتم داره تولدتو بهت تبریک میگه که شمام تو اون لحظه هی لگد میزدی و بابایی شکممو فشار میداد جوابشم میدادی قربون کوچولوی نازم برم من که مامان و باباشو انقدر دوست داره
الانم اومدم این خاطره امشبو واست بنویسم که همیشه تو یادم بمونه عزیزم کاش گاهی زمان به عقب برمیگشت ولی افسوس ........
در عوض فردا میخوام جبران کنم و واسه بابایی کیک بخرم بریم خونه بابارضا اونجا واسش یه جشن کوچیک بگیریم باباجونی خیلی مهربونه و امیدوارم از دلش بتونم در بیارم
علی عزیزم از همینجا هم تولدتو بهت تبریک میگم ایشااله سالهای سال زنده باشیو سایه ات بالا سر منو پسرمون باشه بابت کوتاهی امشبم ازت معذرت میخوام منو ببخش خودت میدونی که چقدر برام مهمی و دوست دارم پس مطمئن باش فراموشی امشبم از عمد نبوده امیدوارم بتونم جبران کنم عزیزم تو از همه کس و همه چیز تو دنیا واسم عزیزتری
عزیزکم امیدوارم بابایی بیادو اینارو بخونه و بدونه که از ته دل براش نوشتم
فدات بشم مامانی دوست دارم عزیزم