هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هومن مامان

8 ماهگیت مبارک عزیز دل مامانی

هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 8 ماه و 0 روز و  0 ساعت و 0 دقیقه و 0 ثانیه تو دل مامانشه   سلام کوچولوی 8 ماهه ی ما قربونت برم که انقدر زود بزرگ شدی و کم کم دیگه میخوای از تو دل مامانی بیای بیرون و بیای تو بغلش دیگه فقط 4 هفته یعنی تقریبا 1 ماه دیگه مونده که شما تشریف بیارین بیرون و به زندگی منو بابایی رنگ و بوی دیگه ای بدی 1 ماه دیگه مونده تا خانواده 2 نفرمون به صورت رسمی بشه یه خانواده 3 نفره عزیز دلم از امروز وارد ماه 9 زندگیت و بارداری من شدیم میبینی با همه سختیهاش چه زود گذشت ؟ وقتی به روز اول که فهمیدم باردارم فکر میکنم الان اصلا باورم نمیشه که از اون روز 8 ماه گذشته ، همیشه فکر میکردم حالا حال...
12 مرداد 1391

سومین سونوگرافی هفته 33-34

هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 7 ماه و 27 روز و 0 ساعت و 58 دقیقه و 44 ثانیه تو دل مامانشه سلام عزیز مامانی خوبی؟ امروز یعنی شنبه 7 مرداد نوبت سونوگرافی و دکتر داشتم ساعت 4:30 که بابایی از سرکار اومد سریع آماده شدمو رفتیم واسه سونو ، فکر میکردم 1 ساعتی اونجا معطل بشیم ولی وقتی رفتیم تو دیدم که هیشکی نیست و سریع رفتیم داخل خدارو شکر همه چی خوب بودو خیالم از این بابت راحت شد ولی آقای دکتر گفت که بچتون پاهاشو انداخته رو هم هرکاری هم میکنم که باز کنه جنسیتشو ببینم پاهاشو باز نمیکنه انقدر مامانی این دستگاه رو روی دلم فشار داد که دیگه دردم گرفته بود ولی گل پسرمون از الان حیا داره و پاهاشو بسته بودو به هیچ وجه هم باز نمیکر...
8 مرداد 1391

سیسمونی سری ششم (تخت و کمد)

عزیز دلم من همه سیسمونیتو جدا جدا گذاشتم تا وقتی بزرگ شدی از دیدنشون لذت ببری چون فکر میکنم خیلی دیدن سیسمونی اونم تو آینده لذت بخش باشه ایشااله که خوشت اومده باشه عشقم حالا وقتی اتاقت کامل شد بازم عکسهاشو برات میذارم عزیزم تخت و پارک رورووک کریر   کمد و ویترین تخت   روتختی       ...
5 مرداد 1391

سیسمونی سری پنجم

دم دستی که قراره هر جا میریم تورو روش بخوابونم عزیزم   سرویس حوله پتوی دور پیچ جغجغه بالشت شیر   پشه بند دندون گیر ظرف غذا قربون کفشهای اسپرت کوچولوت برم من سرویس قابلمه و فلاکس سرویس آبمیوه گیری سرویس غذاخوری اینم دفتر خاطرات نی نی کوچولو ...
4 مرداد 1391

هفته سی و سوم و ماه رمضان

 هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 7 ماه و 23 روز و 17 ساعت و 22 دقیقه و 40 ثانیه تو دل مامانشه  سلام مامانی اینروزا اوضاع و احوالت چطوره ؟ فکر کنم حسابی جات تنگ شده باشه چون راستش منم دیگه واقعا جایی برام نمونده از بس که شما بزرگ شدی و شیطون شدی ، احساس میکنم از 2 شنبه که 3 مرداد بود چرخیدی چون مدل قرار گرفتنت تو شیکمم عوض شده و لگد هاتم همینطور دائم به دنده هام فشار میاری و مامانی هم دردش میگیره این روزا روزای ماه رمضونه و ماه آخر بارداری من ماه بی  خوابی های من و بیدار موندنام تا صبح و ماه دستشویی رفتنهای زیادی باز خوبه که هم زمان شده با ماه رمضان شبها که میخوابم خوابم نمیبره و مدام از اینور اونو...
4 مرداد 1391

سیسمونی سری اول (اسباب بازیها)

 هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 7 ماه و 19 روز و 18 ساعت و 15 دقیقه و 4 ثانیه تو دل مامانشه سلام عزیز مامان بالاخره مامانی تنبل همت کردو میخواد عکسهای سیسمونیتو بذاره ولی چون تک تک عکس گرفتم و تعدادش زیاد شده تو چند پست جداگونه برات میذارم عزیزم از بس این روزا حوصله نشستن پای کامپیوتر هم ندارم واسه همین دادم بابایی حجم عکسهارو کم کرد واسه همین هم یکم دیر شد چون اگه به خودم بود حالا حالاها شاید این کارو نمیکردم دوست دارم مامانی امیدوارم که خوشت بیادو از دیدنشون لذت ببری راستی امروز اول ماه رمضونه و طبق معمول همیشه افطار خونه خاله افسانه دعوتیم بابایی از سر کار که اومد از بس تشنه اش بود خوابید حالا دلم...
31 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد