هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هومن مامان

6-7-8 ماهگی هومن گلی مامان

سلام به همه دوستای عزیزم ببخشید این همه وقفه افتاد واسه آپ کردنم به خاطر اساس کشی و کوتاهی من بود سلام عشق مامانی سلام هومن گلی مامان جون  امروز 8 ماهت تموم شد و وارد 9 ماهگی شدی عشقم  چند روزیه که 4 دست پا راه میری و حسابی شیطون شدی مامانی دیگه یه لحظه هم نمیشه تنهات گذاشت به همه جا سرک میکشی و میخوای همه چیرو بررسی کنی دیگه قشنگ میگی مامان و بابا و آب و بده که الیته میگی اده  یکمی هم رو پاهات تنهایی  وامیستی و یه قدم هم بر میداری خیلیی واسه راه رفتن عجله داری عشقم  جدیدا تا کسی بهت سلام میکنه خجالت میکشی و سرتو میندازی پایین یا سرتو فرو میکنی تو سینم این کارت خیلی بامزه است به بعضی آدما خیلی قریبی میک...
11 ارديبهشت 1392

5 ماهگی هومن کوچولو

سلام پسر قند عسل مامان چی بگم پسرم از یه مامان کم حوصله که دیگه اصلا حوصله نداره پای کامپیوتر بشینه تا برات از خاطراتت بنویسه مثلا الان 10 روز مونده تا 6 ماهت تموم بشه ولی من اومدم تا از 5 ماهگیت بنویسم قربونت برم از همون روزی که اومدم نوشتم که میشینی دیگه نشستنو شروع کردی هرچند زود بود ولی خوب میتونستی خودتو نگه داری واصلا دیگه دوست نداشتی تو بغل بشینی و دائم خودتو از بغل مینداختی پایین الهی بمیرم برات که 2 روزه مریض شدی من خودم فکر کنم از امیر حسین گرفتی چون مریض بودو بهت نزدیک شد البته تب نداری خدارو شکر فقط سرفه میکنی که دکتر بهت شربت داده تا ایشااله زود خوب بشی عشقم وقتی آقای دکتر میخواست گلوتو ببینه به هیچ عنوان...
30 بهمن 1391

اولین باری که تنها رو پاهای خودت ایستادی

سلام عشق مامانی قربون هومن گلی خودم برم من که انقدر واسه هر کاری عجله داره پسرم از وقتی که به دنیا اومدی هروقت از خواب بیدار میشدی و ماساژت میدادیم پاهاتو سیخ میکردی و محکم نگه میداشتی و وقت 3 ماهت شد رو پاهات می ایستادی و حتی از نشستن هم بیشتر دوست داشتی چند وقت پیش دستتو گرفته بودی به لبه تخت پارکت و خودت وایسادی تا من به بابایی گفتم رفت دوربین بیاره عکس بگیره دیگه نشد تا اینکه امروز خودت به تنهایی وایسادی عزیزم امروز 5 ماه و 19 روزته مامانی بگوووو ماشــــــــــــاالله راستی عزیزم امروز ظهر هم با بابایی بهت سرلاک برنج دادیم که کلی دوست داشتی و دائم دستتم میکردی تو کاسه اینم عکسهای امروزت عشقم امروز صبحه که تازه از خواب ب...
30 بهمن 1391

نشستن هومن کوچولو در 4 ماه و 23 روزگی

سلام نفس مامانی امروز 4 بهمن 1391 چند روزیه که دائم میخوای تنهایی بشینی و من گاهی میشوندمت ولی از اینور و اونور کج میشدی ولی امروز خودت به تنهایی میشینی و اصلا نمیوفتی عزیزم فدات بشم که انقدر میخوای زود بزرگ بشی ولی مامانی الان واست خیلی زوده چیکارت کنم که خودت اینجوری میخوای ایشااله همیشه زنده و سالم باشی عشق مامان اینم عکس امروزت عاشقتم مامانـــــــــــــــــــــــــــــــــی ...
5 بهمن 1391

شب یلدا

هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 3 ماه و 18 روز و 3 ساعت و 45 دقیقه و 43 ثانیه سن دارد سلام از همه دوستای گلم معذرت میخوام که انقدر دیر اومدم و آپ کردم سلام عشق مامانی قربونت برم عسل دلمم امشب شب یلدا است بلندترین شب سال پارسال تو همچین شبی گاهی حالم بد میشد ولی هنوز نمیدونستم که تو توی وجودمی عزیزم ولی امسال در عوض کنارم بودی و هندونه ی شب یلدامون شده بودی عشقم کلی بهمون خوش گذشت قند و عسلم امشب هم مثل هرسال تو همچین شبی همه خونه بابا رضا بودیم و دور هم جمع شده بودیم و امسال یه فرشته کوچولو به نام هومن به جمعمون اضافه شده بود که کلی هم دلبری کرد الهی مامان فدات بشه که انقدر شیطون بلا شدی 3 ماهت که تموم شد دیگه رو...
1 بهمن 1391

4 ماهگی پسر نازم

سلام عشق مامان الهی فدات بشم مامانی الان که داشتم حجم عکسهاتو کم میکردم تا بذارم تو وبلات انقدر قربون صدقت رفتم که نگو الان ساعت 7 صبح و خوابیدی و من چون خوابم نمیبرد اومدم تا وبلاگتو آپ کنم الان خیلی وقته از 4ماهگیت میگذره ولی من تازه میخوام آپ کنم این روزا حوصله هر کاریو دارم جز اومدن تو نت ، هرروز امروز و فردا میکنم نمیدونم چرا ولی بالاخره اومدم عکسها و خاطرات 4 ماهگیتو برات ثبت کنم عزیز دلم الان 4 ماهه که از به دنیا اومدنت میگذره 4 ماهه که اومدی پیشمون و زندگیمون با وجود تو شیرین تر شده عزیز دلم اگه بخوام از یه روز با هم بودن برات بگم اینه که معمولا تا عصر با هم تنهاییم دیگه الان ساعتهای خواب و بیداریت خی...
1 بهمن 1391

3 ماهگی عشق مامان

هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 3 ماه و 0 روز و 0 ساعت و 42 دقیقه و 21 ثانیه سن دارد   سلام عشق قشنگ مامانی الهی که فدات بشم شیطونک من 3 ماهگیت مبارک باشه عزیز دل مامانی چه زود گذشت مثل برق و باد اینروزا شیطون بلایی شدی واسه خودت صبحها که چه عرض کنم ظهر که از خواب بیدار میشی کلی سر حالی و به مامانی میخندی اگرم نیام بالا سرت خودت نزدیک به نیم ساعت با خودت بازی میکنی و دست میخوری و میخندی و با لوستر حرف میزنی ، وقتی هم که منو میبینی سریع دستهاتو میبری بالا که یعنی بیام ماساژت بدم بدجوری به ماساژ بعد از خواب عادت کردی انقدر هم بامزه دستو پاهاتو میکشی که نگوجفت دستهاتو میبری بالا و کش میدی تا ...
13 آذر 1391

اینروزهای هومن کوچولو

 هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 2 ماه و 9 روز و 17 ساعت و 0 دقیقه و 44 ثانیه سن دارد  سلام شیرین مامان قربونت برم عزیزم اینروزا انقدر شیرین شدی که نگو پسرم واسه همه دلبری میکنی وحسابی خودتو تو دل همه جا کردی هر روز دلبرتر میشی و کارای جدید یاد میگیری هرکی باهات صحبت میکنه به شدت بهش دقت میکنی و اگه آشنا باشه بهش میخندی خیلی به تلویزیون علاقه شدید داری انقدر با دقت نگاه میکنی که نگو و پای تلویزیون خیلی آرومی حتی وقتی از جلوش برگردونمت باز سرتو میچرخونی و دست و پا میزنی وقتی خوابیدی و کسی باهات حرف میزنه دست و پا میزنی تا بری بغلش باهات حرف که میزنیم توام جواب میدی و آغون آغون میکنی و خند...
22 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد