هفته سی و پنجم و چکاپ هفته سی و ششم
هومن کوچولو مامان جان تا این لحظه ، 8 ماه و 12 روز و 3 ساعت و 22 دقیقه و 23 ثانیه تو دل مامانشه
سلام نینی کوچولوی ناز ما که قراره تا چند هفته دیگه بیای پیشمون
قربونت برم که انقدر بزرگ شدی که دیگه میتونی از تو دل مامانی بیای بیرون و کنارش زندگی کنی و واسه خودت مستقل بشی عزیزکم
هفته 35 هم به خوبی گذشت و هفته خوبی بود چون شبهای پر فضیلت قدر رو تو این هفته گذروندیم و حسابی بهمون انرژی داد ، خدارو شکر که هر 3 شب قدر رو تونستم تا صبح شب زنده داری کنم اعمالشو به جا بیارم البته به سختی ولی باز خدا کمک کرد و تونستم
ولی هفته سی و ششم زیاد واسم خوب نبود چون وقتی واردش شدم یه دفعه احساس کردم روی پاهام ورم کرده و کف پام از ورم وقتی راه میرفتم درد میکرد درد زانو هم که از قبل داشتم زیاد اوضاع و احوال خوبی نداشتم و به سختی راه میرفتم همش یاد این پیر زنهایی بودم که پا درد دارنو به سختی راه میرن واقعا درکشون میکردم خیلی سخته
تا اینکه شنبه ساعت 5 نوبت دکتر داشتم ، با بابایی رفتم دکتر و طبق معمول بابایی پایین تو ماشین نشست منتظر ما تا بیایم وقتی رفتم دم در مطب دیدم ای داد بیداد آدم از رو آدم بالا میره انقدر که شلوغ بود بعد متوجه شدم دکتر عمل داشته و تقریبا 3 ساعت دیر اومده بوده مطب خلاصه به بابایی زنگ زدم که بره خونه چون کلی طول میکشه گفتم بهت زنگ میزنم بیای دنبالم
منم تقریبا 3 ساعتی اونجا نشستم تا نوبتم شد وقتی منشی صدام کرد نمیتونستم از جام بلند بشم به سختی بلند شدم خانم منشی بهم گفت امروز خیلی اذیت شدی گفتم نه ولی پاهام خیلی درد میکنه خلاصه رفتم تو و خانم دکتر وقتی داشت صدای قلب کوچولوتو میشنید طبق معمول بهم گفت مشکل خاصی که نداری ؟ منم مشکلامو بهش گفتم پادردمو ورم پامو ... سریع فشارمو گرفت و گفت فشارت خوبه 11 ولی برات یه آزمایش ادرار اورژانسی مینویسم برای دفع پروتئین همین الان انجام بده زود جوابشو برام بیار
منم با بابای رفتیمو زود آزمایشو انجام دادیمو آوردم نشون دادم دفع پروتئین داشتم +1 بود دکتر بهم گفت پیاده روی نکن چون ممکنه فشارت بره بالا یه آزمایش ادرار 24 ساعته هم داد که دیروز انجام دادم و جوابش فردا میاد واسه 4 شنبه صبح هم بهم وقت داد که برم واسه معاینه تا ببینه میتونم طبیعی زایمان کنم یا نه (اینو دیگه کجای دلم بذارم آخه) حالا این خانم دکترم هی گیر داده به حرکتهای نینی میگه اگه حس میکنی کم تکون میخوره برو تست حرکت بده هی میگم خیلی تکون میخوره باز میگه اگه فکر میکنی کم تکون میخوره برو حالا اتفاقا اون روزم انقدر هومن کوچولو ما تکون خورده بود که نگو (البته میدونم دکتر بخاطر سلامتی نینی اصرار میکرد ولی رو اعصابم بود)
از پریروز بابایی همش فشارمو چک میکنه ولی خدارو شکر بالا نیست و همش رو 11 آخه اگه دفع پروتئین همراه با فشار و ورم باشه زود نینی رو در میارن
منتظرم تا فردا جواب آزمایشم بیاد ببینم چجوریه اگه بالا باشه باید تحت نظر باشم دیگه
خدا کمک کنه چیز خاصی نباشه و این چند هفته آخر هم به سلامتی بگذره ، واقعا بارداری و استرسهایی که داره خیی سخته و ذهن هر مادری رو درگیر میکنه من که دیگه واقعا از حاملگی خسته شدم و هر کی زایمان میکنه میگم خوش به حالش که راحت شد واقعا این هفته های آخر دیرتر از 8 ماه میگذره
راستی دکتر بهم گفت 3 هفته و نیم دیگه تا زایمانت مونده
تو این هفته های آخر خیلی سکسکه میکنی مامانی یعنی نسبت به قبل خیلی سکسکه کردنت بیشتر شده که خدارو شکر نشونه سلامتیته عزیزکم
به امید روزی که صحیح و سالم بیای تو بغل مامان و بابا عزیزکم
منو بابا عاشقتیم پسملم